کد مطلب:286615 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:308
مرحوم آیة الله حائری و استشمام عطری خاص در مسجد مقدس جمکران
مرحوم آیت اللَّه حائری مرقوم داشته اند: در چند سال قبل... یك روز عصر با مرحوم آقای آقا سید حسین قاضی (پسر عموی علّامه طباطبائی) به مسجد جمكران مشرف شدیم. در مسجد بوی عطر مخصوصی به مشامم خورد. مثل آنكه كسی سابقا در این محل بوده و رفته و بوی عطر آن هنوز باقی است. آن نوع عطر هنوز یاد ندارم كه حس كرده باشم.
موقعی كه به قم برگشتم، برای نماز مغرب و عشاء به مسجد امام رفتم. هنگام مراجعت به خانه، همان بوی را در دكانی كه دواهای قدیمی فروخته می شد حس كردم....
فردای آن روز، به آن دكان مراجعه كردم و جریان یك سنخ بودن جا خالی جمكران و جا خالی این دكان را برای صاحب دكان گفتم، و گفتم: معلوم می شود ما بیگانه نیستیم مطلب را بگو.
گفت: إن شاء اللَّه خیر است.
گفتم: آقا اینجا تشریف می آورند؟
گفت: ممكن است بعضی از اصحاب ایشان اینجا تشریف بیاورند.
نگارنده می گوید: چند سال قبل، این جانب برای یكی از دوستان هم بحث خود (جناب آقای سید حسن آل طه) در مسجد جمكران این جریان را از مرحوم آیت اللَّه حائری -استاد عظیم الشأن و متفكر خودمان- بازگو می كردم و در ذهن خود به دید ساده لوحی به آن می نگریستم. در آن اثنا چنان بوی خوشی فضا را عطر آگین كرد كه سابقه آن را نداشتم، و این بوی خوش برای هر دو نفر ما تا مدّتها محسوس بود، و هرچه به اطراف نگاه كردیم كسی در حال عطر زدن نبود.
موقعی كه به قم برگشتم، برای نماز مغرب و عشاء به مسجد امام رفتم. هنگام مراجعت به خانه، همان بوی را در دكانی كه دواهای قدیمی فروخته می شد حس كردم....
فردای آن روز، به آن دكان مراجعه كردم و جریان یك سنخ بودن جا خالی جمكران و جا خالی این دكان را برای صاحب دكان گفتم، و گفتم: معلوم می شود ما بیگانه نیستیم مطلب را بگو.
گفت: إن شاء اللَّه خیر است.
گفتم: آقا اینجا تشریف می آورند؟
گفت: ممكن است بعضی از اصحاب ایشان اینجا تشریف بیاورند.
نگارنده می گوید: چند سال قبل، این جانب برای یكی از دوستان هم بحث خود (جناب آقای سید حسن آل طه) در مسجد جمكران این جریان را از مرحوم آیت اللَّه حائری -استاد عظیم الشأن و متفكر خودمان- بازگو می كردم و در ذهن خود به دید ساده لوحی به آن می نگریستم. در آن اثنا چنان بوی خوشی فضا را عطر آگین كرد كه سابقه آن را نداشتم، و این بوی خوش برای هر دو نفر ما تا مدّتها محسوس بود، و هرچه به اطراف نگاه كردیم كسی در حال عطر زدن نبود.